avaava، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگم:)وبلاگم:)، تا این لحظه: 13 سال و 14 روز سن داره
نوشتن خودم توی وبلاگم^^نوشتن خودم توی وبلاگم^^، تا این لحظه: 3 سال و 25 روز سن داره
طوطی ام طلا 💛طوطی ام طلا 💛، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
🖤بلینک شدنم💗🖤بلینک شدنم💗، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
💜آرمی شدنم💜💜آرمی شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
💗فوراور شدنم💟💗فوراور شدنم💟، تا این لحظه: 3 سال و 14 روز سن داره
💙مای شدنم💜💙مای شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
💛مومو شدنم💜💛مومو شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
🖤نورلند شدنم💜🖤نورلند شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
💗Friendship With Lisa💜💗Friendship With Lisa💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
🤍آی آر تروپر شدنم💙🤍آی آر تروپر شدنم💙، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
💙Friendship with Nasrin💛💙Friendship with Nasrin💛، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
🖤اوربیت شدنم🤍🖤اوربیت شدنم🤍، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
❤Friendship with Bahar💛❤Friendship with Bahar💛، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
💜Friendship with Sana❤💜Friendship with Sana❤، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
Creative destructionCreative destruction، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
JinHeeJinHee، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
هتل هایدویهتل هایدوی، تا این لحظه: 1 سال و 10 ماه سن داره
🤍آلفا شدنم💙🤍آلفا شدنم💙، تا این لحظه: 11 ماه و 24 روز سن داره

Avas memories

(:

شیرین زبون (3)

فدای اون بلبل زبونیت بشم من این روزا حسابی بلبل زبونی میکنی ، شعر میخونی ، قصه میگی و ... میای و شعرهایی رو که بلدی باهم قاطی میکنی و از خودت شعر درمیاری. امروز به آوا خانوم لواشک داده بودم داشت میخورد که یک مرتیه صدایی به گوشم خورد که داره شعر میخونه آوا : لواشکی داریم خیلی قشنگه      وقتی که میخوریم اینجور صدا میده      (وصداهایی از خودش در میاورد) شنبه 92/7/27   آوا 2 سال و 3 ماه ...
28 مهر 1392

قدمی با دخترم (5)

سلام و صد سلام ما آمدیم  یه بازی دارم عالی برای افزایش تمرکز کوچولوها برای این فعالیت باید برید یه مغازه خرازی و تعدادی کریستالهای مخصوص گل سازی و مقداری سیم نازک روکش دار گل سازی تهیه کنید و بعد . . . تکه ای سیم به طول مورد نیاز ببرید وبا کریستالها در اختیار کوچولوتون بزارید میبینید که با چه دقتی سعی میکنن سیم رو از مهره ها رد کنند شاید در ابتدا براشون سخت باشه ولی به سرعت تسلط لازم رو به دست میارن بعد یک طرف سیم رو با یک مهره ببندید و در اختیارشون قرار بدید ، بعداز چند دقیقه یک گردن بند زیبا تحویل میگیرید آوا خانوم 24 ماهه ...
25 مهر 1392

قدمی با دخترم (4)

یه زمانهایی هست که یه عالمه کار رو سرت ریخته و یه وروجک خانوم هم مدام پشت سرت نق میزنه  اینجاست که به دنبال راهکاری برا سرگرم کردنش میگردی و نتیجه این میشه . . .   یه کاسه بزرگ آب و یه اسکاج تمیز میزاری و البته یه سفره زیر پاش وهمه ظرفهای اسباب بازیش و میاری تا بشوره هرچند ممکنه همه جا خیس بشه ولی ارزشش و داره    و در آخر میریم سراغ دییییییییییییگ  _______________________________________________________________________ در همین راستا کار دیگه ای که میتونید انجام بدید اینه که مقداری لوبیا بهش بدید که بره وتوی قابلمه اش بریزه و براتون یک غذای خوشمزه بپزه ولی مثل ما باید تا چند روز از زیر دست...
16 مهر 1392

شیرین زبون (2)

  مامان : عزیز من کیه؟ آوا : آوا مامان : عمرمن کیه؟ آوا : آوا مامان : آوا تو عشق منی؟ آوا : نههه مامان : پس عشق کی هستی؟ با همون خوش زبونیش لبخند زد و گفت : عشق نجمه ز..... (اسم و فامیلم و کامل گفت) چهارشنبه 92/7/17 ...
16 مهر 1392

قدمی با دخترم (3)

  مشغول مرتب کردن عکسهای آوا خانوم بودم و این عکسها رو یافتم و دیدم بهترین کار اینه که تا کوچولوی من خوابه اینارو بزارم روی وبلاگش. و اینم چند بازی دیگه که باهم انجام دادیم ... ایده این بازی رو از یکی از سایتها یا وبلاگها گرفتم و همینجا عذرخواهی میکنم که اسمش و به یاد نمیارم وسایل لازم : مقداری کاغذ رنگی و یه پاکت نمک و یه کوچولوی مشتاق کاغذ رنگیها رو نوار نوار بریدم و بهم چسبودندم و توی یه ظرف لبه دار گذاشتم که نمکها بیرون نریزه (البته لبه ظرف ما زیادی بلند بود و یه کم آوا رو با مشکل روبه رو کرد) خلاصه نمک فراوان روی کاغذها ریختم تا پنهان شدن حالا در اختیار دخملی بود تا هر کاری دوست داره انجام بده. اثر دست و انگشتاش و م...
16 مهر 1392

قدمی با دخترم (2)

  یک روز تابستون بود و ما شیراز بودیم و دختری که منتظر همبازی و بازی جدید . در این حین به یاد گِل رُسهای خاله مریم افتادم که خیلی قشنگ همه رو بسته بندی و مرتب کرده و توی زیر زمین گذاشته بود ... و به این ترتیب من آوا و ارسلان رو برداشتم و رفتیم توی حیاط و رفتم سراغ یه بسته از گلها یه لگن آوردم که گلها رو خیس کنم تا نرم و شکل پذیر بشن ولییییییییییییی چشمتون روز بد نبینه ،همونجا آوا خانوم دست و پاش شل شد ونشست پای لگن و بقیه ماجرا رو خودتون ببینید واین بلایی بود که به سر گلها امدوچه بسا مقداری از آنها نوش جان هم شدند ( تیرماه 92 ) ...
16 مهر 1392

قدمی با دخترم (1)

  عزیزم میخوام از آرد بازی که باهم انجام دادیم عکس بزارم و چون عکسا زیاده میریم باهم در ادامه مطلب ... رفتیم تو حیاط خونه آقاجون و یه ظرف آرد گذاشتم جلوت میدونی اولین کاری که کردی چی بود؟؟؟ اینکه آردها رو چشیدی قربونت برم من بعد تمام صورت و موهات و آردی کردی بعد که حسابی ازشون خوردی و دیدی مزه اش خیلی تعریفی نداره باهاش بازی کردی بعد نوبت به خالی کردن ظرف رسید بعد آرد و با کمی آب خمیر کردم اول خیلی بدت امد ولی بعد کمی با خمیرها هم بازی کردی توی عکسهای بالا شما 13 ماهه هستی ...
16 مهر 1392

بادبادک (1)

من دلم میخواهدخانه ای داشته باشم پردوست بردرش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم: خانه دوستی ما اینجاست   تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست ________________________________________________________________________ و اما جریان بادبادک چیست؟ دخترم چندماهه بود که به این فکر افتادم توی این جامعه ای که بچه ها همبازی ندارن و با تعداد کمی از افراد درتماس هستند و تمام زندگیها ماشینی شدن و تمام سرگرمی بچه ها شده نشستن توی چهاردیواری خونه ها و تماشای تلویزیون و بازی با کامپیوتر و لپ تاپ و موبایل و آی پد و پلی استیشن و... چه کاری میتونم برا دخترم انجام بدم که هرچه کمتر به این سمت و سو کشید...
14 مهر 1392

شیرین زبون (1)

عزیز من این روزها حرفایی میزنه که من از شنیدنشون خیلیییییییییی لذت میبرم.حرفهایی که مثل آب زلاله حرفهایی که از دل کوچیک ولی دریاییش میاد . دوست دارم مامانی از آنجایی که حافظه من یاری نمیکنه عاشقانه های دخترم و به خاطر بسپارم تصمیم گرفتم پست های شیرین زبون و به وبلاگش اضافه کنم    مامان : عشق من کیه؟ آوا : آوا مامان : نفس من کیه؟ آوا : آوا مامان : عمرمن کیه؟ آوا : آوا . . . مامان : عشق من میشی؟ آوا : نه،من کوچیکم ، بزار بزرگ بشم بعد عشقت میشم مامان :  یک شنبه 92/7/14 ...
14 مهر 1392

تولد 2 سالگی

 فرشته من 2 ساله شدی 2ساله که قدم به قدم و لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه با همیم البته بدون در نظر گرفتن 9 ماهی که وجودت درون من بود . عزیزم تو شایسته بهترینها هستی . امسال روز تولدت متاسفانه بابا بوشهر بود و ما شیراز و نتونست کنارمون باشه ماهم این روز قشنگ رو با آقا جون و مامان جون و خاله ویدا و خاله مریم و دایی و زن دایی و ارسلان جشن گرفتیم. البته تعدادی مهمان ناخوانده هم داشتیم که از حضورشون خوشحال هم شدیم.(خانم نقی زاده به همراه خاله مونا -بردیا-مبینا-مبین-خاله هانیه-مریم ) عزیزم 2 ساله شدنت مبارک  مابقی عکسها ادامه مطلب:   دوست دارم خیلییییییییییییییییییییییییی زیاد ...
10 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Avas memories می باشد